کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
مقدمه:این مطلب روبااجازه ی استاد محترم میذارم که بی تعارف خیلی به گردن من حق دارن. دیدین یکی آدمو به زندگی برمیگردونه ایشونم منوبادنیای نوشتن تو یه مرحله اززندگیم آشتی دادن. دلیل اجازه ام اینه، این مطلبو قبل از همه ایشون خوندن وازنظرایشون چندان قوی نبود اما من باکسب اجازه میذارم تااگه نظری دارین تامن باویرایش این مطلب پیششون روسفیدباشم بذارین. باتشکر:کافه چی چندروز پیش دریک مطبوعه ی محلی مطلبی خواندم. محلی! زیاداهمیتی نداردکه محلی بودیاسراسری.چراروی محلی بودنش تاکیددارم ؟ شایدبرای اینکه عمق مطلبی که قراراست بنویسم ویادم نمی آید جایی خوانده باشم که میشوداسمش رافاجعه گذاشت یانه؟بیشترمعلوم شود. درآن مطبوعه ی محلی آمده بود"فلان پروژه که درفلان جا ودرفلان مکان درفلان زمان کلنگ زنی شده بود ولی بعدازمدت زمان مدیدی که احتمالا طول مدتش ازشمارش دستها خارج شده است مثل اینکه قیدش را زده اندوبرایش مراسم فسخ ومنتظرنباشیدهم گرفته اند!شاید بگویند چه ربطی داشت واین مطلب قابل اغماض است،مسلم است! اینکه پروژه ای کلنگ زنی شودوکلی پول پای فکرکردن وشروع تصمیم برای اجرا وتهیه ی روش های اجرایی وچگونگی اجراوافراداجرابخورد_البته دست همه ی دست اندرکاران که پول حلال میخورندواین وسط یک قران هم ناپدید نمیشود دردنکند _ وبعداجرانشودمسئله نیست،عادت کرده ایم!گرچه خوداین عادت کردن هم فعل بزرگی است،چرابایدعادت کنیم؟ امافعلا بحث من سربیان نویسنده ی محترم دریک مطبوعه ی محلی است، ایشان فرموده اند"وقتی کلنگی زده میشود وخبری میشود مردم منتظربهره برداری می شوند".مانده ام یااین آقای نویسنده کروکورومنقطع از حواس 5گانه است ،_البته دورازجان شخص شخیصشان_ خداراشکر بعضی ها شش گانه اش راهم دارند یااصلا ازنوشتن دریک جریده ی محلی سردرنمی آورند که آن هم هزارمرتبه پناه برخدا که کسی مجبورشان نکرده قلم رامستفیض نمایند. اصولا قلم بدستان جرایدمحلی کسانی هستند که محل رامیشناسند،درد مردم رانمیدانند بلکه باآن زندگی میکنند.حالااین جملات ازکجای آقای قلم بدست درآمده الله اعلم!تاآنجاکه بنده میدانم تنها اتفاقی که روز کلنگ زنی می افتد....یکسری آقایان وهزارالله اکبربانوان محترم ونزدیکان وزن وبچه و غیره ی همان افرادی که کلی برای اجرایی شدن یک پروژه یک قران پول حرام نخورده اندجمع میشوند...برای تعارف کلنگ سرهم رامیشکنند ودردلشان نعوذبالله هیچ حرفی بارهم نمیکنند،لبخندی میزنند،باکلی عرق شرم وخجالت ازشایسته نبودنشان برای بدست گرفتن کلنگ مزین به روبان دل زمین راکه قبلا به لطف همگی لایه ی ازنش سوراخ شده میشکافند وهمزمان یک عددروبان دیگربوسیله ی یک عدد قیچی احتمالا مادرمرده نصف میشود ، بعدکام همدیگرراشیرین میکنند ومیروند......این وسط مردم کی مطلع میشوندوکی به معده های محترم قول اجرامیدهند وکی معده درد میگیرندکه دراثرفشارش این نویسنده ی محترم محلی چنیین جملاتی رانوشته است رامن نمیدانم. اما باکمی حساب کتاب که البته درادبیات سونوگرافی فیزیولوژی بدن انسان جای ندارد تنهامعده درد درهمان روز شیرینی خوران است وبس که آنهم مردم حضورفعالی نداشتند!وشاید.... البته این احتمال هم بساراندک درحد یک دربینهایت ! پول حرامی که ممکن است این وسط دراثرشیطنت که نه،دراثربی دقتی وسهل انگاری ازقلم بیافتد واسباب نارحتی رافراهم آورد که بایک بیماری مختصرودکترروی وپول دکتردهی حل میشود. فقط مانده ام این نویسنده ی محترم مطبوعه ی محلی باشناخت مردم محل درکدام قسمت قضیه حضورفعال داشته اندکه دراثرمعده درد این مطالب رانوشته اند.
Design By : Pichak |